اهمیت خرید برند چیست؟
چرا برند؟
ما با برندها احاطه شدهایم.
وقتی از برند حرف میزنیم، منظورمان فقط برندهای بزرگهای بینالمللی مانند اپل و آمازون و گوگل و کوکاکولا نیست، بلکه برندهای کوچکتر ملی و محلی هم هست. برندهایی که در رقابت هستند تا سهم خود را از سبد زندگیمان کسب کنند.
حضور برندها در زندگیمان چنان جدی و فراگیر است که میتوان گفت بسیاری از تصمیمهای خرید ما، نه بر روی محصول، که بر روی برند محصول متمرکز هستند.
فرض کنید میخواهید خرید خود را از سوپرمارکت به صورت تلفنی انجام دهید. از ماست و نان گرفته تا باتری و مسواک، تقریباً کالا به کالا، باید به طرف مقابل بگویید که چه برندی مد نظر شماست. بسیار معدودند کالاهایی که برندشان برای شما مهم نباشد و صرفاً به گفتن نام کالا (مثلاً شاید کبریت یا کیسه فریزر) اکتفا کنید.
البته این را هم میدانیم که بحث برند و برندسازی، به کالاها محدود نیست و دغدغهی برندسازی، تقریباً هر چیز قابل ارائهای را در بر میگیرد: مجموعههای خدماتی در پی ساختن برند برای خدمات خود هستند، وبسایتها و اپلیکیشنها برای تقویت برند خود، هزینه میکنند، شهرداریها برای تعریف و تقویت برند شهرها میکوشند و بسیاری از انسانها، برای توسعه برند شخصی خود تلاش میکنند.بنابراین میتوان گفت امروز، دامنهی دانش برند و برندسازی بسیار گسترده شده و هر کس در هر حوزهای از مدیریت و کسب و کار، حداقل باید با مبانی این دانش آشنا باشد.
پس میتوان گفت نخستین کارکرد و مفهوم برند، متمایزسازی (Differentiation) بوده است. به این معنا که یک دامدار با علامت گذاری دامهایش، آنها را از دامهای دیگران متمایز می کرده است.اگر این روایت را بپذیریم، باید بگوییم که معنای اولیهی برند، بسیار به چیزی که امروز تحت عنوان نام تجاری یا Trademark میشناسیم نزدیک است. اما مفهوم برند در طول زمان تغییر کرد و به تدریج، این واژه با معانی تازهای به کار برده شد.بعضی وقتها از اصطلاح برند، برای مشخص کردن محصولاتِ برتر و ویژه استفاده شده است (مثلاً وقتی میگوییم فلانی لباس برند میپوشد). گاهی اوقات، برند را به عنوان یک وعده در نظر گرفتهاند (مثلاً میگویند: تویوتا یعنی کیفیت با قیمت مناسب).
بعضی نیز برند را به عنوان ارزشهایی فراتر از کارکرد اصلی محصول به کار بردهاند (ساعت رولکس را برای اطلاع از زمان، دستم نمیکنم. برای پرستیژ آن دستم میکنم. یا این جوراب را از برندی خریدهام که از کودکان بی سرپرست حمایت میکند. یا از این برند استفاده میکنم، چون دوست دار محیط زیست است).
گاهی اوقات هم برند را به معنای نماد یک جمع (یا جامعه) به کار میبرند (اصطلاح ایرانسلیهای عزیز ).
خلاصه اینکه نویسندگان و متفکران مختلف، مفاهیم متنوع و گوناگونی را به برند نسبت دادهاند و هر یک تعریف برند را به شکل متفاوتی ارائه کردهاند.
میتوان گفت تقریباً تمام نظریه پردازان حوزهی برند، روی این موضوع توافق دارند که برند، چیزی فراتر از نام تجاری و لوگو است.
اما این تنها نقطهی توافق آنهاست و وقتی از ایشان میپرسید که تعریف برند چیست، در این مرحله دیگر نمیتوانند با هم به توافق برسند.
دیوید اگلیوی، پدر تبلیغات، برند را به عنوان مجموعهای ناملموس از ویژگیهای یک محصول تعریف میکند.
فرهنگ لغت برند، آن را به عنوان درک فرد از محصول، خدمت، تجربه یا سازمان عنوان میکند.
مارتی نویمایر، نویسند و سخنگوی «تمام برندها»، آن را با حذف دیگر معانی تعریف میکند: «برند، یک لوگو نیست حتی شناسه یا محصول هم نیست بلکه حس درونی فرد در خصوص یک محصول، خدمت یا سازمان است.»
همین مسئله به نوعی در برندسازی شخصی (پرسونال برندینگ) هم مطرح است. برندسازی شخصی هم یک کار پارهوقت نیست. یعنی کسی نمیتواند بگوید من روزانه ده ساعت کار میکنم و از این ده ساعت، یک ساعت را به برندسازی شخصی اختصاص میدهم.
تمام فعالیتها و تصمیمها و رفتارهای این ده ساعت (و البته چهارده ساعت دیگر) با برندسازی مرتبط هستند. هر یک از آنها میتوانند برندِ فرد را در ذهن مخاطب، ارتقا داده یا تضعیف کنند.
برند، چیزی فراتر از نام تجاری یا یک لوگوی گرافیکی است و برندسازی، کاری نیست که در مدتی محدود و در اتاقی با درهای بسته انجام شود. برندسازی قبل از شروع یک فعالیت جدی اقتصادی یا اجتماعی آغاز میشود و تا آخرین روزی که آن فعالیت پابرجاست ادامه مییابد.
برندسازی اگرچه در کوتاه مدت ممکن است هزینه هایی را به یک فرد یا مجموعه تحمیل کند، اما در بلندمدت میتواند موجب کاهش هزینههای بازاریابی و فروش و همینطور افزایش وفاداری مشتریان شود.
بسیاری از ما فکر میکنیم که برند قدرتمند، برندی است که افراد بیشتری آن را بشناسند و هنگام صحبت از یک کالا یا خدمت، به سرعت آن برند را به خاطر بیاورند.
اما ارزش و قدرت یک برند، در آگاهی از برند خلاصه نمی شود. یکی دیگر از مؤلفههای قدرت برند، وفاداری به برند است .
اگر همه برند شما را بشناسند و به سادگی آن را به خاطر بیاورند، اما فقط یک بار از برندتان خرید کنند و تمایلی به تکرار خرید نداشته باشند، برند شما ارزش اقتصادی چندانی ایجاد نخواهد کرد.
علت این امر هم واضح است. همه این نکته را شنیدهایم و میدانیم که هزینه جذب مشتری در مقایسه با هزینه ی نگه داشتن مشتری بسیار بالاست. اگر وفاداری به برند پایین بوده و نرخ ریزش مشتری بیشتر از حد متعارف باشد، حاشیه ی سود چندانی برایتان باقی نمی ماند. چون بخش مهمی از درآمد کسب وکار، به جای تبدیل به سود، باید برای جذب مشتریان تازه و جبران مشتریان از دست رفته هزینه شود.
افراد بسیاری آرزو دارند روزی درآمد بسیار بالایی داشته باشند و از برندهای لوکس خرید کنند. بعضی از کارآفرینان و صاحبان برند هم، علاقه مندند که با ساختن برندهای لوکس، به این نیاز پاسخ دهند.اما لوکس بودن چیست و لاکشری (که به غلط لاکچری هم گفته میشود) به چه معناست؟ آیا واقعاً هر برند گران قیمتی لوکس است؟
آیا باید همه ی کارآفرینان و صاحبان همهی برندها، رویای خلق یک برند لوکس را در ذهن بپرورند؟
آیا میتوانیم صرفاً با گران کردن محصولی که بهای تمام شدهی پایینی دارد، وارد قلمرو محصولات لوکس شد؟
کاپفرر (که ما او را به واسطهی کتاب مدیریت استراتژیک برند میشناسیم) کتابی دارد با عنوان Luxury Strategy یا «استراتژی لوکس گرایی».
او در بخشهای مختلف کتاب خود، ویژگیهای مختلفی را برای برندهای لوکس برمی شمارد و به طور خاص، برندهای لوکس را از برندهای پریمیوم (Premium Brands) تفکیک میکند.
در ادامه مقاله، بر اساس توضیحات کاپفرر به تعریف برند لوکس و تفاوت برند لوکس با برند پریمیوم میپردازیم.
کسی که لباس تولید میکند و قیمتهای خود را چند برابر عرف بازار انتخاب میکند، فردی که برای دورههای آموزشی خود، قیمتی چند برابر رقبا در نظر میگیرد، تولیدکنندهای که به شکل افراطی از بهای تمامشده فاصله میگیرد و قیمت بسیار بالایی برای محصول خود اعلام میکند، صرفاً گران فروش است و نه چیزی بیشتر.
در یک اقتصاد آزاد، شاید نتوان به کسی گفت که «چرا گران می فروشی»، اما گرانفروشی همچنان دردسرهای خود را دارد. گران فروشی انتظار مشتری را افزایش میدهد و به تبع آن، احتمال دارد رضایت مشتری کاهش پیدا کند (کاهش رضایت هم به کاهش وفاداری منتهی میشود).
گران فروشی همچنین گران فروش را وادار میکند که قیمتهای خود را به صورت ناگهانی و بیقاعده کاهش دهد و به هر مناسبت مربوط و نامربوطی، تخفیفهای بسیار بالا را به مشتریان پیشنهاد کند.
اگر نمیتوانید با قیمتی که اعلام کردهاید به صورت دائمی و پیوسته و در بلندمدت به مشتری بفروشید و هر روز باید به ابزارهای ترویج و پروموشن (مثلاً دو تا بخر سه تا ببر) متوسل شوید، احتمالاً شما یک برند گرانفروش هستید.
چند نمونه از برندهای مشهور دنیا را بررسی می کنیم:
وقتی از برند حرف میزنیم، منظورمان فقط برندهای بزرگهای بینالمللی مانند اپل و آمازون و گوگل و کوکاکولا نیست، بلکه برندهای کوچکتر ملی و محلی هم هست. برندهایی که در رقابت هستند تا سهم خود را از سبد زندگیمان کسب کنند.
حضور برندها در زندگیمان چنان جدی و فراگیر است که میتوان گفت بسیاری از تصمیمهای خرید ما، نه بر روی محصول، که بر روی برند محصول متمرکز هستند.
فرض کنید میخواهید خرید خود را از سوپرمارکت به صورت تلفنی انجام دهید. از ماست و نان گرفته تا باتری و مسواک، تقریباً کالا به کالا، باید به طرف مقابل بگویید که چه برندی مد نظر شماست. بسیار معدودند کالاهایی که برندشان برای شما مهم نباشد و صرفاً به گفتن نام کالا (مثلاً شاید کبریت یا کیسه فریزر) اکتفا کنید.
البته این را هم میدانیم که بحث برند و برندسازی، به کالاها محدود نیست و دغدغهی برندسازی، تقریباً هر چیز قابل ارائهای را در بر میگیرد: مجموعههای خدماتی در پی ساختن برند برای خدمات خود هستند، وبسایتها و اپلیکیشنها برای تقویت برند خود، هزینه میکنند، شهرداریها برای تعریف و تقویت برند شهرها میکوشند و بسیاری از انسانها، برای توسعه برند شخصی خود تلاش میکنند.بنابراین میتوان گفت امروز، دامنهی دانش برند و برندسازی بسیار گسترده شده و هر کس در هر حوزهای از مدیریت و کسب و کار، حداقل باید با مبانی این دانش آشنا باشد.
تاریخچه برند
ظاهراً واژهی برند از کلمهای قدیمی در زبان مردم اسکاندیناوی گرفته شده است . آنها کلمهی Brandr را برای داغ زدن روی پوست دامهای خود به کار میبردهاند. این واژه که به معنای آتش نیز هست، احتمالاً با Burn به معنای سوزاندن که در انگلیسی به کار میرود هم ریشه است.پس میتوان گفت نخستین کارکرد و مفهوم برند، متمایزسازی (Differentiation) بوده است. به این معنا که یک دامدار با علامت گذاری دامهایش، آنها را از دامهای دیگران متمایز می کرده است.اگر این روایت را بپذیریم، باید بگوییم که معنای اولیهی برند، بسیار به چیزی که امروز تحت عنوان نام تجاری یا Trademark میشناسیم نزدیک است. اما مفهوم برند در طول زمان تغییر کرد و به تدریج، این واژه با معانی تازهای به کار برده شد.بعضی وقتها از اصطلاح برند، برای مشخص کردن محصولاتِ برتر و ویژه استفاده شده است (مثلاً وقتی میگوییم فلانی لباس برند میپوشد). گاهی اوقات، برند را به عنوان یک وعده در نظر گرفتهاند (مثلاً میگویند: تویوتا یعنی کیفیت با قیمت مناسب).
بعضی نیز برند را به عنوان ارزشهایی فراتر از کارکرد اصلی محصول به کار بردهاند (ساعت رولکس را برای اطلاع از زمان، دستم نمیکنم. برای پرستیژ آن دستم میکنم. یا این جوراب را از برندی خریدهام که از کودکان بی سرپرست حمایت میکند. یا از این برند استفاده میکنم، چون دوست دار محیط زیست است).
گاهی اوقات هم برند را به معنای نماد یک جمع (یا جامعه) به کار میبرند (اصطلاح ایرانسلیهای عزیز ).
خلاصه اینکه نویسندگان و متفکران مختلف، مفاهیم متنوع و گوناگونی را به برند نسبت دادهاند و هر یک تعریف برند را به شکل متفاوتی ارائه کردهاند.
میتوان گفت تقریباً تمام نظریه پردازان حوزهی برند، روی این موضوع توافق دارند که برند، چیزی فراتر از نام تجاری و لوگو است.
اما این تنها نقطهی توافق آنهاست و وقتی از ایشان میپرسید که تعریف برند چیست، در این مرحله دیگر نمیتوانند با هم به توافق برسند.
تعریف برند چیست؟
با توضیحاتی که ارائه شد، همین جا باید بپذیریم که نمیتوان برند را تعریف کرد. هر تعریفی ارائه دهید، عدهای راضی و عدهای ناراضی خواهند شد.دیوید اگلیوی، پدر تبلیغات، برند را به عنوان مجموعهای ناملموس از ویژگیهای یک محصول تعریف میکند.
فرهنگ لغت برند، آن را به عنوان درک فرد از محصول، خدمت، تجربه یا سازمان عنوان میکند.
مارتی نویمایر، نویسند و سخنگوی «تمام برندها»، آن را با حذف دیگر معانی تعریف میکند: «برند، یک لوگو نیست حتی شناسه یا محصول هم نیست بلکه حس درونی فرد در خصوص یک محصول، خدمت یا سازمان است.»
برندسازی زیرمجموعه چه علمی است؟
برندسازی را معمولاً زیرمجموعهی مدیریت بازاریابی میدانند.بیتردید دانش بازاریابی و به طور خاص، ارتباطات یکپارچه بازاریابی میتواند نقش مهمی در برندسازی داشته باشد. اما باید به خاطر داشته باشیم که در دنیای واقعی، برندسازی بسیار فراتر از فعالیتهای بازاریابی است.مثلاً یک تصمیم اشتباه در حوزهی استراتژی، به سادگی میتواند بخش بزرگی از تلاشهای واحد بازاریابی را نابود کند. همچنین، اگر واحد منابع انسانی نسبت به برند سازمان بیتوجه باشد، ممکن است کسانی را جذب و استخدام کند که با اصول و ارزش های سازمان همسو نیستند و حضورشان به برند مجموعه، لطمه میزند.به طور کلی میتوان گفت، برندسازی زمانی میتواند موفق باشد که به یک دغدغهی فرا-دپارتمانی تبدیل شود و یکایک افراد سازمان، همواره به خاطر داشته باشند که هر یک از تصمیمها و رفتارهایشان، روی برند سازمان تأثیر میگذارد.همین مسئله به نوعی در برندسازی شخصی (پرسونال برندینگ) هم مطرح است. برندسازی شخصی هم یک کار پارهوقت نیست. یعنی کسی نمیتواند بگوید من روزانه ده ساعت کار میکنم و از این ده ساعت، یک ساعت را به برندسازی شخصی اختصاص میدهم.
تمام فعالیتها و تصمیمها و رفتارهای این ده ساعت (و البته چهارده ساعت دیگر) با برندسازی مرتبط هستند. هر یک از آنها میتوانند برندِ فرد را در ذهن مخاطب، ارتقا داده یا تضعیف کنند.
برند، چیزی فراتر از نام تجاری یا یک لوگوی گرافیکی است و برندسازی، کاری نیست که در مدتی محدود و در اتاقی با درهای بسته انجام شود. برندسازی قبل از شروع یک فعالیت جدی اقتصادی یا اجتماعی آغاز میشود و تا آخرین روزی که آن فعالیت پابرجاست ادامه مییابد.
برندسازی اگرچه در کوتاه مدت ممکن است هزینه هایی را به یک فرد یا مجموعه تحمیل کند، اما در بلندمدت میتواند موجب کاهش هزینههای بازاریابی و فروش و همینطور افزایش وفاداری مشتریان شود.
آگاهی از برند بدون وفاداری، ارزش اقتصادی چندانی ندارد
معمولاً وقتی از قدرت برند حرف میزنیم، نخستین مؤلفهای که در ذهنمان تداعی میشود آگاهی از برند است.بسیاری از ما فکر میکنیم که برند قدرتمند، برندی است که افراد بیشتری آن را بشناسند و هنگام صحبت از یک کالا یا خدمت، به سرعت آن برند را به خاطر بیاورند.
اما ارزش و قدرت یک برند، در آگاهی از برند خلاصه نمی شود. یکی دیگر از مؤلفههای قدرت برند، وفاداری به برند است .
اگر همه برند شما را بشناسند و به سادگی آن را به خاطر بیاورند، اما فقط یک بار از برندتان خرید کنند و تمایلی به تکرار خرید نداشته باشند، برند شما ارزش اقتصادی چندانی ایجاد نخواهد کرد.
علت این امر هم واضح است. همه این نکته را شنیدهایم و میدانیم که هزینه جذب مشتری در مقایسه با هزینه ی نگه داشتن مشتری بسیار بالاست. اگر وفاداری به برند پایین بوده و نرخ ریزش مشتری بیشتر از حد متعارف باشد، حاشیه ی سود چندانی برایتان باقی نمی ماند. چون بخش مهمی از درآمد کسب وکار، به جای تبدیل به سود، باید برای جذب مشتریان تازه و جبران مشتریان از دست رفته هزینه شود.
برند لوکس چیست؟ | تفاوت برندهای گرانفروش، پریمیوم و لوکس
لوکس بودن و برند لوکس (Luxury Brand) از جمله اصطلاحاتی است که این روزها زیاد به چشم و گوش ما میخورد.افراد بسیاری آرزو دارند روزی درآمد بسیار بالایی داشته باشند و از برندهای لوکس خرید کنند. بعضی از کارآفرینان و صاحبان برند هم، علاقه مندند که با ساختن برندهای لوکس، به این نیاز پاسخ دهند.اما لوکس بودن چیست و لاکشری (که به غلط لاکچری هم گفته میشود) به چه معناست؟ آیا واقعاً هر برند گران قیمتی لوکس است؟
آیا باید همه ی کارآفرینان و صاحبان همهی برندها، رویای خلق یک برند لوکس را در ذهن بپرورند؟
آیا میتوانیم صرفاً با گران کردن محصولی که بهای تمام شدهی پایینی دارد، وارد قلمرو محصولات لوکس شد؟
کاپفرر (که ما او را به واسطهی کتاب مدیریت استراتژیک برند میشناسیم) کتابی دارد با عنوان Luxury Strategy یا «استراتژی لوکس گرایی».
او در بخشهای مختلف کتاب خود، ویژگیهای مختلفی را برای برندهای لوکس برمی شمارد و به طور خاص، برندهای لوکس را از برندهای پریمیوم (Premium Brands) تفکیک میکند.
در ادامه مقاله، بر اساس توضیحات کاپفرر به تعریف برند لوکس و تفاوت برند لوکس با برند پریمیوم میپردازیم.
فقط با گران کردن، لوکس نمیشوید
اولین نکتهای که باید در ابتدا به آن بپردازیم این است که گران کردن و ورود به محدودهی قیمتهای بالا، به تنهایی نمیتواند هیچ برندی را به یک برند لوکس تبدیل کند.کسی که لباس تولید میکند و قیمتهای خود را چند برابر عرف بازار انتخاب میکند، فردی که برای دورههای آموزشی خود، قیمتی چند برابر رقبا در نظر میگیرد، تولیدکنندهای که به شکل افراطی از بهای تمامشده فاصله میگیرد و قیمت بسیار بالایی برای محصول خود اعلام میکند، صرفاً گران فروش است و نه چیزی بیشتر.
در یک اقتصاد آزاد، شاید نتوان به کسی گفت که «چرا گران می فروشی»، اما گرانفروشی همچنان دردسرهای خود را دارد. گران فروشی انتظار مشتری را افزایش میدهد و به تبع آن، احتمال دارد رضایت مشتری کاهش پیدا کند (کاهش رضایت هم به کاهش وفاداری منتهی میشود).
گران فروشی همچنین گران فروش را وادار میکند که قیمتهای خود را به صورت ناگهانی و بیقاعده کاهش دهد و به هر مناسبت مربوط و نامربوطی، تخفیفهای بسیار بالا را به مشتریان پیشنهاد کند.
اگر نمیتوانید با قیمتی که اعلام کردهاید به صورت دائمی و پیوسته و در بلندمدت به مشتری بفروشید و هر روز باید به ابزارهای ترویج و پروموشن (مثلاً دو تا بخر سه تا ببر) متوسل شوید، احتمالاً شما یک برند گرانفروش هستید.
برندهای پریمیوم (ممتاز)
برندهای پریمیوم، گران قیمت هستند. اما متناسب با قیمت بالایی خود، ارزش کارکردی بالایی هم به مشتری عرضه میکنند. به زبان سادهتر، با وجود قیمت بالا، مشتری احساس میکند که به ازاء این قیمت، چیزی هم گیرش آمده است.چند نمونه از برندهای مشهور دنیا را بررسی می کنیم:
ورساچه
برند مشهور پوشاک ، برند بسیار معروف و بسیار مورد علاقه ورساچه است که در سال ۱۹۷۸ توسط جیانی ورساچه در ایتالیا تأسیس شد. اگر شما علاقهمند به مد هستید ( و البته پول زیادی هم دارید ) ورساچه هر چیزی که بخواهید، از پوشاک و لوازم آرایشی گرفته تا لوازم تزیینی و عطر را در اختیار شما قرار میدهد. ورساچه برای پوشاک نوآورانه و مد روزش که از پارچههای عالی و استادانه دوخته میشوند شناخته شده است. ورساچه در میان افراد مشهور و معتبر مشهور است. دوناتلا ورساچه پس از مرگ برادرش جیانی ورساچه، شرکت را به دست گرفت. ورساچه حتی پس از تغییر مدیریت جذابیت خود را از دست نداد. فروشگاههای این برند در تعدادی از شهرها و کشورهای اطراف جهان وجود دارند، از جمله مراکز مد مانند میلان و نیویورک.
نایک
شرکت نایک در سال ۱۹۶۴ تأسیس شد یک شرکت چندملیتی آمریکایی است که تجارت آن روی کفش، پوشاک، لوازم تزیینی و .. است. این شرکت که 700 فروشگاه در ۴۵ کشور دنیا دارد، یک تولیدکنندهی پیشرو در لباس ورزشی است. کلید موفقیت نایک چیست؟ چند مورد از آن شامل استراتژی های بزرگ تبلیغاتی، نوآوری و ترکیب رویکردها با فرهنگ است. این شرکت با تعدادی از قهرمانان ورزشی دنیا در ارتباط است. نایک همچنین به عنوان یک برند پوشاک ارزشمند در لیست معتبرترین برندها برای خود جایگاهی کسب کرده است.
Prada:
پرادا یک خانه ی مد معروف ایتالیایی ست که در اصل بنام برادران پرادا شناخته شده ،و در سال ۱۹۱۳ توسط ماریو پرادا بنا شده است.در سال ۱۹۷۸ نوه ی ماریو بنام موچا پرادا(Miuccia Prada)این کمپانی را به ارث برد و آن را به یکی از گرانقیمت ترین و معروف ترین مارکهای دنیا مبدل کرد.موچا این موفقیت را مدیون شناخت بالایی که از مواد اولیه و کاربرد آنها دارد،میباشد.اولین آثار وی کیفهای ساده ی براقی بودند که از پارچه های نایلونی که از آن چترنجات ساخته میشود تهیه شده بودند،اما همین انتخاب ساده سکوی پرتاب وی گشت و بدنبال استقبال فراوان از کارهای او؛اولین نمایش مد را در سال۱۹۸۹ برگزار کرد.امروز پرادا نه تنها یک مارک شناخته شده برای کیف و کفش است بلکه لباسها،عطر،لوازم تحریر،وسایل تزئینی،موبایل و بسیاری از وسایل ساخت این کمپانی نیز علاقمندان خود را در سراسر دنیا راضی نگه میدارد.ساخت فیلم هالیوودی( شیطان پرادا میپوشد) نیزبه محبوبیت بیش از پیش آن می افزاید.
علل شکست برندهای برتر دنیا برخی اوقات رویدادهایی رشته های دوستی بین مصرف کننده و برند را از هم می گسلند. در این موارد شرکت همیشه مقصر اصلی ماجرا نیست، بلکه گاهی وقایعی رخ می دهند که از کنترل شرکت خارجند (رکود بازار جهانی، پیشرفت های فن آوری، رخ دادهای بین المللی و غیره). با این وجود در اغلب موارد دست و پا زدن یا سقوط یک برند، معمولا با استنباطی نامناسب و کج اندیشانه از برند، رقابت یا بازار مرتبط است. این نگرش هشدارآمیز حاصل یکی از هفت گناه کبیره در زمینه ساخت برند است که در ذیل بدان ها اشاره شده است:
فراموشی برند: برای برندهای قدیمی، مانند آدم های قدیمی، دوران های گذشته از اهمیت فراوانی برخوردارند. اگر یک برند اهداف اولیه خود را به دست فراموشی بسپارد، دچار مشکل میشود. بارزترین حالت فراموشی برند زمانی است که یک برند پرسابقه و قدیمی تلاش میکند تا هویتی کاملاً جدید برای خود خلق نماید.
خودبینی برند: گاهی اوقات برندها دوست دارند راجع به اهمیت و قابلیت های خودخیلی بزرگ نمایی کنند. . این موضوع زمانی رخ مینماید که یک برند گمان میکند به تنهایی قادر به پشتیبانی از تمام نیازهای بازار است.
جنون خود بزرگ بینی برند: غرور و خود خواهی به خود بزرگ بینی منجر می شود. این موضوع زمانی اتفاق می افتد که برندها تلاش میکنند بازارهای جهان را با توسعه انواع و اقسام محصولات قابل تصور، به قبضه خود دربیاورند.
فریبکاری برند: تی اس الیوت در جایی می نویسد: «نوع بشر قادر نیست آن قدرها صاف و صادق باشد» برندها نیز از این قاعده مستثنا نیستند. در واقع برخی برندها فرآیند کلی بازاریابی را به منزله عملی برای پنهان ساختن حقیقت محصولات خود قلمداد میکنند.
استهلاک برند: اگر برندی که با استهلاک و ملالت دست و پنجه نرم میکند، زحمت به کار بستن خلاقیت را بر خود هموار سازد مجدداً بازار فروش خود را باز خواهد یافت.
بدبینی برند: این حالت نقطه مقابل برندهای خودبین است و زمانی اتفاق می افتد که برند با رقبای بیشتری رو به رو شود. نمونهای از نشانههای آن شامل تمایل به طرح دعوی دادگاهی علیه شرکتهای رقیب، تمایل به نوآوریهای مجدد هر شش ماه یک بار و هوس برای تقلید از رقبا شود.
نامربوط بودن برند: زمانی که یک بازار به طور بنیادی در حال تغییر و تحول است، خطر قطع ارتباط و مهجور ماندن برند از آن وجود دارد. مدیران برند باید همیشه با در اختیار گرفتن صدر فهرست طبقه بندی مرتبط با محصولات خود، اشتیاقشان را در هماهنگی و سازگاری با بازار نشان دهند.
برندینگ برای شخص یا برای کسب و کار؟
مدیرانی که برند محصول یا برند کسب و کارشان، بسیار بزرگ و شناخته شده است، اما از اینکه نام خودشان آنقدر که انتظار دارند شنیده نمیشود، احساس خوبی ندارند.
این بار جملهای از گوستاو ایفل را انتخاب کردهایم که ممکن است در نخستین رویارویی با آن، به سادگی از کنارش عبور کنیم:
اما این جمله، بیانی از دغدغهی بسیاری از مدیران و کارآفرینان است.
تلاش برای پرسونال برندینگ در کنار برندسازی برای کسب و کار در میان بسیاری از مدیران کشورمان رایج است و نمونههای فراوانی از آن را سراغ داریم.
بدیهی است این نوع برندسازی موازی را نمیتوان به صورت مطلق، نفی یا تأیید کرد. در برخی شرایط، ممکن است سینرژی قابل توجهی شکل بگیرد و دستاوردهای مثبت هر یک از این برندها، به پایهای برای رشد برند دیگر تبدیل شود.
گاهی اوقات هم، ممکن است این تلاشها هم سو نباشند و صرفاً به اتلاف منابع منتهی شوند. یا حتی برخی از مخاطبان فکر کنند که شاید مدیر کسب و کار، مانند آنچه گوستاو ایفل مطرح کرده، به برند کسب و کار خود حسادت کرده است.
بیتردید دانش بازاریابی و به طور خاص، ارتباطات یکپارچه بازاریابی میتواند نقش مهمی در برندسازی داشته باشد. اما باید به خاطر داشته باشیم که در دنیای واقعی، برندسازی بسیار فراتر از فعالیتهای بازاریابی است.
امروزه ما انتخابهای خود را بیشتر مبنی بر ویژگی های نمادین قرار میدهیم، محصول به چه شکلی به نظر می رسد؟ در کجا به فروش می رسد؟ چه افرادی آن را می خرند؟ا گر آن را بخریم، به چه«گروه و دسته ای»می پیوندیم؟ هزینه و قیمت محصول، چه چیزی درباره مطلوبیت آن بیان می کند؟ افراد دیگر درباره ی آن چه چیزی می گویند؟ ودر نهایت، چه کسی آن را تولید می کند؟
زیرا اگر بتوان به سازنده اطمینان کنم، می توانم آن را الآن بخرم و بعدا درباره ی محصول نگران شوم!!
در یک کلام، به جای ارزیابی ویژگی ها ومزایای آن، مقدار اعتمادی که مشتری نسبت به محصول احساس میکند، یعنی برند آن تعیین خواهد کرد که آیا این محصول یا محصول دیگری را برای خرید انتخاب کند!!
پرادا یک خانه ی مد معروف ایتالیایی ست که در اصل بنام برادران پرادا شناخته شده ،و در سال ۱۹۱۳ توسط ماریو پرادا بنا شده است.در سال ۱۹۷۸ نوه ی ماریو بنام موچا پرادا(Miuccia Prada)این کمپانی را به ارث برد و آن را به یکی از گرانقیمت ترین و معروف ترین مارکهای دنیا مبدل کرد.موچا این موفقیت را مدیون شناخت بالایی که از مواد اولیه و کاربرد آنها دارد،میباشد.اولین آثار وی کیفهای ساده ی براقی بودند که از پارچه های نایلونی که از آن چترنجات ساخته میشود تهیه شده بودند،اما همین انتخاب ساده سکوی پرتاب وی گشت و بدنبال استقبال فراوان از کارهای او؛اولین نمایش مد را در سال۱۹۸۹ برگزار کرد.امروز پرادا نه تنها یک مارک شناخته شده برای کیف و کفش است بلکه لباسها،عطر،لوازم تحریر،وسایل تزئینی،موبایل و بسیاری از وسایل ساخت این کمپانی نیز علاقمندان خود را در سراسر دنیا راضی نگه میدارد.ساخت فیلم هالیوودی( شیطان پرادا میپوشد) نیزبه محبوبیت بیش از پیش آن می افزاید.
علل شکست برندهای برتر دنیا برخی اوقات رویدادهایی رشته های دوستی بین مصرف کننده و برند را از هم می گسلند. در این موارد شرکت همیشه مقصر اصلی ماجرا نیست، بلکه گاهی وقایعی رخ می دهند که از کنترل شرکت خارجند (رکود بازار جهانی، پیشرفت های فن آوری، رخ دادهای بین المللی و غیره). با این وجود در اغلب موارد دست و پا زدن یا سقوط یک برند، معمولا با استنباطی نامناسب و کج اندیشانه از برند، رقابت یا بازار مرتبط است. این نگرش هشدارآمیز حاصل یکی از هفت گناه کبیره در زمینه ساخت برند است که در ذیل بدان ها اشاره شده است:
فراموشی برند: برای برندهای قدیمی، مانند آدم های قدیمی، دوران های گذشته از اهمیت فراوانی برخوردارند. اگر یک برند اهداف اولیه خود را به دست فراموشی بسپارد، دچار مشکل میشود. بارزترین حالت فراموشی برند زمانی است که یک برند پرسابقه و قدیمی تلاش میکند تا هویتی کاملاً جدید برای خود خلق نماید.
خودبینی برند: گاهی اوقات برندها دوست دارند راجع به اهمیت و قابلیت های خودخیلی بزرگ نمایی کنند. . این موضوع زمانی رخ مینماید که یک برند گمان میکند به تنهایی قادر به پشتیبانی از تمام نیازهای بازار است.
جنون خود بزرگ بینی برند: غرور و خود خواهی به خود بزرگ بینی منجر می شود. این موضوع زمانی اتفاق می افتد که برندها تلاش میکنند بازارهای جهان را با توسعه انواع و اقسام محصولات قابل تصور، به قبضه خود دربیاورند.
فریبکاری برند: تی اس الیوت در جایی می نویسد: «نوع بشر قادر نیست آن قدرها صاف و صادق باشد» برندها نیز از این قاعده مستثنا نیستند. در واقع برخی برندها فرآیند کلی بازاریابی را به منزله عملی برای پنهان ساختن حقیقت محصولات خود قلمداد میکنند.
استهلاک برند: اگر برندی که با استهلاک و ملالت دست و پنجه نرم میکند، زحمت به کار بستن خلاقیت را بر خود هموار سازد مجدداً بازار فروش خود را باز خواهد یافت.
بدبینی برند: این حالت نقطه مقابل برندهای خودبین است و زمانی اتفاق می افتد که برند با رقبای بیشتری رو به رو شود. نمونهای از نشانههای آن شامل تمایل به طرح دعوی دادگاهی علیه شرکتهای رقیب، تمایل به نوآوریهای مجدد هر شش ماه یک بار و هوس برای تقلید از رقبا شود.
نامربوط بودن برند: زمانی که یک بازار به طور بنیادی در حال تغییر و تحول است، خطر قطع ارتباط و مهجور ماندن برند از آن وجود دارد. مدیران برند باید همیشه با در اختیار گرفتن صدر فهرست طبقه بندی مرتبط با محصولات خود، اشتیاقشان را در هماهنگی و سازگاری با بازار نشان دهند.
برندینگ برای شخص یا برای کسب و کار؟
مدیرانی که برند محصول یا برند کسب و کارشان، بسیار بزرگ و شناخته شده است، اما از اینکه نام خودشان آنقدر که انتظار دارند شنیده نمیشود، احساس خوبی ندارند.
این بار جملهای از گوستاو ایفل را انتخاب کردهایم که ممکن است در نخستین رویارویی با آن، به سادگی از کنارش عبور کنیم:
اما این جمله، بیانی از دغدغهی بسیاری از مدیران و کارآفرینان است.
تلاش برای پرسونال برندینگ در کنار برندسازی برای کسب و کار در میان بسیاری از مدیران کشورمان رایج است و نمونههای فراوانی از آن را سراغ داریم.
بدیهی است این نوع برندسازی موازی را نمیتوان به صورت مطلق، نفی یا تأیید کرد. در برخی شرایط، ممکن است سینرژی قابل توجهی شکل بگیرد و دستاوردهای مثبت هر یک از این برندها، به پایهای برای رشد برند دیگر تبدیل شود.
گاهی اوقات هم، ممکن است این تلاشها هم سو نباشند و صرفاً به اتلاف منابع منتهی شوند. یا حتی برخی از مخاطبان فکر کنند که شاید مدیر کسب و کار، مانند آنچه گوستاو ایفل مطرح کرده، به برند کسب و کار خود حسادت کرده است.
بیتردید دانش بازاریابی و به طور خاص، ارتباطات یکپارچه بازاریابی میتواند نقش مهمی در برندسازی داشته باشد. اما باید به خاطر داشته باشیم که در دنیای واقعی، برندسازی بسیار فراتر از فعالیتهای بازاریابی است.
امروزه ما انتخابهای خود را بیشتر مبنی بر ویژگی های نمادین قرار میدهیم، محصول به چه شکلی به نظر می رسد؟ در کجا به فروش می رسد؟ چه افرادی آن را می خرند؟ا گر آن را بخریم، به چه«گروه و دسته ای»می پیوندیم؟ هزینه و قیمت محصول، چه چیزی درباره مطلوبیت آن بیان می کند؟ افراد دیگر درباره ی آن چه چیزی می گویند؟ ودر نهایت، چه کسی آن را تولید می کند؟
زیرا اگر بتوان به سازنده اطمینان کنم، می توانم آن را الآن بخرم و بعدا درباره ی محصول نگران شوم!!
در یک کلام، به جای ارزیابی ویژگی ها ومزایای آن، مقدار اعتمادی که مشتری نسبت به محصول احساس میکند، یعنی برند آن تعیین خواهد کرد که آیا این محصول یا محصول دیگری را برای خرید انتخاب کند!!