4 مرحله اساسی در اجبار مشتریان به تعریف از داستان برند شما
مرحله اساسی در اجبار مشتریان به تعریف از داستان برند شما
یکی از قدرتمندترین ابزارهای فروشی که شرکتها دارند، حکایتهایی است که افراد در مورد محصولات و خدمات این شرکتها برای هم تعریف میکنند. یک داستان خوب میتواند مشتریان بالقوه را کنجکاو کند و آنها را درگیر یک برند کند.
استر چوی، نویسنده کتاب «هنر داستانگویی برای موفقیت کسبوکار» میگوید: «تجربهای که یک مشتری با محصول شما دارد، بیش از هر پیام بازاریابی دیگری که برای آن تلاش میکنید، وزن دارد.» اما از نظر چوی، خیلی از شرکتها برای اینکه مشتریان خود را متقاعد کنند که داستانهایی فراتر از یک تعریف معمولی را با دیگران به اشتراک بگذارند، با مشکل مواجه میشوند. به علاوه، این توصیهها ممکن است برای شرکتهایی که میخواهند بدانند محصولشان چطور به مشتری کمک کرده و بر چالشهایش غلبه کنند، کاربرد محدودی داشته باشد.برای درگیر کردن مشتری، جمعآوری این محتوا و انتقال موثر آن به دیگر مشتریان بالقوه، تلاشی هماهنگ لازم است. چوی در کتاب خود چهار کاری را که شرکتها میتوانند انجام دهند تا این داستانها را سازماندهی کنند و بیشترین تاثیر را از آنها بگیرند، توصیف کرده است.
۱- منبعیابی داستان را به یک مسوولیت روزانه در شرکت خود تبدیل کنید.
همانطور که شرکتها واحدهای رسانههای اجتماعی ایجاد میکنند تا پیام برند خود را به اشتراک بگذارند، مهم است که روی زمان و زیرساخت هم سرمایهگذاری کنند تا داستانهای مشتری را جمعآوری کنند. بهترین روش برای انجام این کار این است که منبع این داستانها را در نقشها و مسوولیتهای کارکنان طراحی کنید، مثلا برخی کارکنان را مسوول جمعآوری، ویرایش و انتقال این داستانها کنید و نیز پیگیری کنید که آنها چه عملکردی در پلتفرمهای رسانهای دارند.چوی میگوید: «مطمئن شوید جمعآوری داستان مشتریان به وظایف شغلی کارکنان پیوند خورده است. نه اینکه فقط بگویند، وای، این ایده عالی است! چون اگر هیچکس مسوول این کار نشود، بعید است به سرانجام برسد.»
به یاد داشته باشید، هدف این داستانها این است که برند شرکت را از طریق همراه کردن آن با داستانهای مثبت و قدرتمند از بیرون، ارتقا دهند. این صداهای بیرونی باعث میشوند اعتماد و اطمینانی که در تبلیغات رسمی و داستانهای جلاداده شده خود شرکتها وجود ندارد، ایجاد شود. چوی میگوید: «چیزی که مشتریان دیگر میگویند، تاثیر بسیار زیادی دارد، چون بقیه مردم آنها را در سطح خودشان میبینند.»
این چشماندازهای بیرونی همچنین به افزایش فروش کمک میکنند. در یکی از پروازهای اخیر چوی، کنار مدیر شرکتی نشسته بود که چرخ خیاطیهای نسبتا لوکس و گرانقیمت تولید میکند. این مدیر شکایت میکرد که چگونه رقابت با محصولاتی نامرغوبتر و ارزانتر، رشد شرکت را به خطر انداخته است. این مدیر نمیتوانست تصور کند چرا مشتریان باید محصول گرانقیمت آنها را بخواهند. چوی فورا مشکل او را فهمید.
او میگوید: «فهمیدم که آنها باید از محصول فراتر بروند. آنها چیزی نداشتند که تجربه مشتری را منتقل کند. وقتی در مورد یک شرکت داستانی میشنوید، فقط به این گوش نمیکنید که چرا آن شرکت بهترین است، بلکه میفهمید چرا افراد لایق داشتن بهترینها هستند. و این پیام با برند شما همراه میشود.»
۲- بدانید میخواهید چه چیزی به دست آورید.
تشویق مشتریان برای به اشتراکگذاری داستانی که از شرکت شما دارند یک موضوع است، وادار کردن آنها به اینکه بنشینند و تایپ کردن را شروع کنند، یک موضوع چالشبرانگیزتر دیگر است.چوی میگوید: «اغلب اوقات افراد دست به کار نمیشوند. تعداد کسانی که از یک محصول یا خدمت خوششان آمده زیاد است، اما چیزی در مورد آن نمیگویند. ممکن است شما چیزی از مشتری خود نشنوید و کارتان را هم خوب انجام دهید. اما شرکتها باید داستانها را از زبان مشتری بیرون بکشند، چون به این صورت میتوانند از سهم بازار خود دفاع کنند و آن را رشد دهند.»
بنابراین، قدم اول برای جمعآوری داستانهایی که تاثیری عمیقتر از ویژگیهای محصول داشته باشند این است که اینرسی را کاهش دهید. هدف شرکت این است که با سه عامل ساختاری، داستانهای مشتریان را تولید کند. چوی این سه ساختار را IRS مینامد: یک شروع جذاب (intriguing)، یک میانه محکم (riveting) و یک پایان خوشحالکننده (satisfying). او میگوید: «برای تعریف کردن داستانهای خوب یک فرآیند ساختاری وجود دارد، بنابراین برای چیدمان داستان مشتری خود و آسان کردن این فرآیند برای او یک ساختار طراحی کنید.»
برای انجام این کار، به جای اینکه یک صفحه سفید جلوی مشتری بگذارید و از او بخواهید داستانش را تعریف کند، سه سوال بپرسید: «هدف شما از خرید این محصول چه بود؟ چطور از وجود این محصول آگاهی پیدا کردید و الان چه حسی نسبت به آن دارید؟» پاسخ به این سوالها همان ساختار شروع، میانه و پایان داستان را شکل میدهد.