مایندست برنده را چگونه برای تبدیلشدن به قهرمانی در محیط کار به کار گیرید؟
مایندست خود را تغییر دهید تا بتوانید عملکرد بهتری در محیط کاری خود داشته باشید. ایران مدیر به دنبال بهترین راههاست تا به مغزمان یاری دهد که هنگام کار بهتر عمل کند. در این مقاله با انجام پژوهشهای روانشناسی و مصاحبه با رهبران حوزه، نشان میدهیم روانشناسی چگونه به شما کمک میکند بر موانع محیط کار چیرگی یابید و در حرفهتان بدرخشید. اندکی تغییر مایندست میتواند تغییر زیادی ایجاد کند.تا اندازهای راست میگویید؛ آنها خوشاقبال و بااستعداد هستند، ولی شرط میبندم که هرگز فکر نمیکنید بتوان سطح موفقیت آنها را با استفاده از راهبردهای خاصی به دست آورد.
البته، اگر شد چه؟! اگر بهجای اشاره به ژنتیک یا شرایط مساعد، دربارۀ مایندستی بپرسیم که این ستارهها را به اوج برد، چه میشود؟ درست است که تنها مایندست (ذهنیت) نیست (تیلور سوئیفت نمیتواند فقط به خودش تلقین کند خوانندۀ خوبی است؛ مهارتش باید ذاتی باشد)، ولی فقط مهارت هم نیست. اگر مهارت بهتنهایی بود، بسیاری از خوانندگان با استعدادی مشابه او، جهانی میشدند.
بیشک چیز دیگری در اینجا مؤثر است و اگر بتوانیم به همان مایندست «برنده»ای دست یابیم که سبب میشود قهرمانان، قهرمان شوند، شاید راهبردهایی بیابیم تا هنگام کار عملکرد بهتری داشته باشیم.
بهمنظور واکاوی این نظریه، با یکی از سخنرانان حرفهای به نام سیمون هزلدین (Simon Hazeldine)، صحبت کردیم. او مشاورِ حوزههای رهبری، عملکرد فروش و عصبشناسی کاربردی و نویسندۀ موفق پنج کتاب است، ازجمله این کتاب: «برندۀ درونی: تاکتیکهای روانشناسی عملکرد که به شما مزیت نامنصفانه میدهند».
هزلدین که کارشناسیارشد روانشناسی دارد، در مورد عنصرهای اصلی افراد «برنده» در هر صنعتی صحبت کرده است؛ اینکه پرسنل چطور میتوانند از روانشناسی عملکرد بهره بگیرند تا در نقشهایشان بهتر کار کنند (یا دنبال نقش تازهای بگردند) و یا اینکه چطور محیطی را به دست آورند بتوانید در آن به بهترینِ خودِ حرفهایشان برسند.
عنصرهای اصلی افراد برنده
چهار عنصر در فرد برنده هست که هزلدین بدانها اشاره میکند:• سطح بالای اعتماد به نفس و باور به خود
• واضحبودن هدف
• توانایی مسئولیتپذیری شخصی (نه سرزنش شرایط یا سایرین) بهخاطر موفقیتها و شکستها
• سطح بالای تابآوری و تمایل به استفاده از فنون مدیریت ذهن در موقعیتهای چالشی
از هزلدین پرسیدم به نظر او کارکنان پیش از همه باید کدام عنصر را داشته باشند تا در نقششان بهتر کار کنند؟ گفت: «چیزی که نخست باید حل شود، وضوح هدف است. مرور گستردۀ بیش از ۱۰۰ تحقیق روانشناسی دربارۀ هدفگذاری به این نتیجه رسید که اثر سودمند هدفگذاری بر عملکردِ در تکلیف، یکی از استوارترین و تکرارپذیرترین یافتههای روانشناسی است».
بیشک پشت این نکته حقیقتی است. جستوجوی عبارتِ «عملکرد در تکلیف و هدفگذاری» در گوگل، تحقیقها و نظریههای روانشناسی بسیاری را نشان میدهد که بسیاری به دهههای ۴۰ و ۵۰ میلادی بازمیگردند. آن زمان مفهوم «هدفگذاری» در حال یافتنِ اعتباری چشمگیر در حوزۀ علم بود.
تحقیقی که منتو، کلین و لوکه (Mento, Klein, & Locke) (1992) انجام دادند، برای ۱۱۴ دانشجوی درسهای کسبوکار در دورۀ کارشناسی، سه هدف را با سطحهای مختلف (از آسان تا مشکل) تعیین کرد. گروه چهارمی هم بود که به آنها گفتند: «حداکثر تلاشتان را بکنید». سپس از هر شرکتکننده خواسته شد کاربردهای اشیای معمول (چهار، هفت یا دوازده کاربرد) را در یک دقیقه فهرست کنند. جالب بود که با افزایش سختی هدف، عملکرد در تکلیف افزایش یافت که احتمالاً شبیه رخدادی است که برای شما رخ میدهد؛ یعنی زمانی که هدفهای مشخص و سختی را در رسیدن وضع کردهاید که وقتی به آنها برسید، شاید به شما توانایی دهد به ارتقای مدنظرتان دست یابید.اما رخدادِ جالبتر از همه برای گروهی که به آن گفته شد «حداکثر تلاشتان را بکنید»، رخ داد. این گروه در مقایسه با گروهی که هدفهای مشخص و سختی داشت، فوقالعاده ضعیفتر کار کرد. به گفتۀ لوکه و لاثام (Locke & Latham) (2002): «وقتی افراد میکوشند حداکثر تلاششان را بکنند، این کار را انجام نمیدهند. هدفهایی با حداکثر تلاش، ارجاع خارجی ندارند، بنابراین نامتعارف تعریف میشوند. این امر گسترهای از سطوح قابلقبولی از عملکرد را به وجود میآورد که وقتی سطح هدف مشخص باشد، وجود ندارد».منتو، کلین و لوکه در تحقیقات خود نشان میدهند هدفگذاری بهخودیخود تنها عنصر مهم افراد «برنده» نیست. هدفها باید راهبردی، مشخص و از نظر شخصی قابلتوجه باشند.
در جایگاه کارمند، شاید گام نخست شما در راه عملکرد بهتر، انتخاب هدفهای مشخصتر و مشکلتر باشد. به جای اینکه بگویید: «میخواهم کارزار ویدئویی جذابی ایجاد کنم»، شاید بشود هدفتان را به این صورت ریز کنید: «میخواهم کارزار ویدئوییای ایجاد کنم که صد هزار بازدید جذب کند و نرخ تبدیل پنج درصد داشته باشد».
هزلدین نشان میدهد هدفگذاریتان باید به سه پرسش مهم پاسخ دهد:
۱) چرا میخواهید به هدفتان برسید؟
۲) هدفتان چیست؟ (هرچه مشخصتر و واضحتر باشد، بیشتر احتمال دارد به آن برسید)
۳) چطور میخواهید به هدفتان برسید؟
انجمن آموزش و توسعۀ امریکا تحقیقی انجام داد و دریافت افرادی که به شخص دیگری متعهدند، ۶۵ درصد بیشتر امکان دارد که هدفهایشان را کامل کنند. برای اطمینان بیشتر از اینکه در هدفگذاری و رسیدن به هدفهای محیط کارتان موفق میشوید، بیان هدفها برای مدیر یا مربی (Mentor) امر مهمی است.
چگونه در کار با استفاده از مایندست به اوج عملکرد برسید؟
تاکنون هدفگذاری و سایر عنصرهای ضروری برای افراد برنده را بررسی کردهایم. حال ببینیم چطور باید از دیگر جنبههای روانشناسی عملکرد بهره بگیرید تا به سطوح بالاتر موفقیت در محیط کار برسید.از هزلدین سوال شد که آیا باید از روانشناسی عملکرد استفاده کنیم تا در نقشهای کنونیمان که میخواهیم در آنها بدرخشیم، یاریگر ما باشد، یا اینکه از آن بهصورت ابزاری استفاده کنیم که کمک میکند مسیر کاریای را برگزینیم که در آن موفقترین خواهیم بود؟ بهطور خلاصه، جواب او هر دو مورد بود: «روانشناسی عملکرد میتواند کمک کند افراد با استاندارد بالاتری عمل کنند و در هر موقعیت یا نقشی، بیشترین استفاده را از ظرفیتشان ببرند». البته اگر افراد به شکل عمیقتری به نقاط قوت، علایق و شور درونیشان توجه کنند، امکان دارد نقشی را برگزینند که برای آن مناسبترند».
شتابگرفتن موفقیت با برگزیدن نقشی هماهنگ با نقاط قوتتان
بیشک چنین امری منطقی است. الون ماسک (Elon Musk) در نقشش میدرخشد چون با قوتهایش همخوانی دارد. شاید با استفاده از روشهای شناختی مشابه، در هر جای دیگری به موفقیت برسید ولی احتمالا ًبه موفقیتی با این اندازه دست نخواهید یافت.اگر به نقشتان علاقهمند نیستید مشکل است بتوانید در اوج عملکردتان کار کنید. هرچه قدر برای انجام نقشتان پُرحرارت باشید و با نقاط قوت شما همخوانی داشته باشد، باز هم دچار اضطراب و احساسات منفی دیگری در محیط کار میشوید که شما را از اینکه هر زمان در اوج باشید، باز میدارد.
خوشبختانه هزلدین بیان میکند: «روانشناسی عملکرد همچنین میتواند موجب قویترشدنِ سطح تابآوری یا استحکام ذهنی افراد شود تا از آنها در برخورد با اضطرابهای محیط کار امروزی پشتیبانی کند. تکنیکهای مدیریت اضطراب که قهرمانان نخبه بهطور گستردهای از آنها بهره میبرند تا با فشار مسابقه روبهرو شوند، به افراد امکان تغییر و کنترل روش فکری و احساسیشان را میدهد و بیشک در محیط کار نیز قابلاستفاده هستند».
برخی از تکنیکهای مدیریت اضطراب که بهمنظور بهترکردنِ عملکرد افراد و کمک به کنترل و کاهش احساسات منفی استفاده میشوند، عبارتند از:
• تفکر مثبت یا گفتوگوی مثبت با خود
• بازخوانی ذهنی موقعیت پیش از عملکرد واقعی (که در آن موفقیت را تصور میکنید)
• تمرین اعتمادبهنفس پیش از رویداد و در حین آن
فرض کنیم پیش از ارائۀ مهمی دربارۀ بازاریابی، مضطرب هستید؛ همانطور که بازیکن NFL (لیگ ملی فوتبال امریکا) پیش از بازی بزرگش اضطراب پیدا میکند. میتوانید از تفکر مثبت یا گفتوگوی مثبت با خود بهره بگیرید تا مایندست بااعتمادبهنفسی ایجاد کنید. برای مثال، هرچند ممکن است احمقانه یا غیرطبیعی به نظر برسد، شاید پیش از ارائه به این فکر کنید که «قویام؛ شجاعم؛ میدانم چه کار میکنم؛ باهوشم»؛ یا هر عبارت انگیزشی دیگری. شاید لازم باشد کمی تمرین کنید تا ببینید کدام روش برایتان مناسبتر به نظر میرسد.
توجه کنید لازم نیست از گفتوگوی با خودی استفاده کنید که ناصادقانه به نظر میرسد. اگر به خود بگویید «راحتم» ولی اینطور نباشد، تاکتیک مؤثری نخواهد بود. در مقابل، جای «راحت» را با «برانگیخته» عوض کنید تا به اضطرابی که دارید نام مناسبی داده باشید.
راهبرد دیگری که میتوانید درباره علل اضطراب در محیط کار استفاده کنید، تصویرسازی است؛ یعنی ایجاد تصویری مشخص و جزئی از قرارگرفتن در محیطی آرام و راحت. حتی میتوانید این تصویرسازی ابتدایی را با تکنیکهای بدنی در حالِ راحتی ترکیب کنید، مثل زمانی که ماساژ میگیرید یا یوگا تمرین میکنید.
پیش از ارائۀ کاری مهم، همان صحنهای را تصور کنید که در محیط راحت تمرین کردهاید. این تاکتیک میتواند به سه شیوه به شما کمک کند: نخست، سبب پرتشدن حواس از لحظۀ حال میشود؛ دوم، تصور صحنۀ آرام میتواند به ناخودآگاهتان یادآوری کند راحتشدن اشکالی ندارد؛ سوم، صحنهها میتوانند محرکی برای بدنتان شوند و همان حسی را به خاطر آورند که وقتی نخستینبار آن را تصور کردید، داشتید. برای مثال، اگر معمولاً در یوگا که بدنتان راحت است، صحنهای را متصور میشوید و بعد در ارائه آن را تصویرسازی میکنید، بدنتان یاد میگیرد در احساسی قرار گیرد که حین یوگا داشت.