خلاصه کتاب ساخت داستان برند
دونالد میلر، مدیرعامل شرکت StoryBrand است و هر سال به حدود ۳۰۰۰ کسب و کار کمک میکند که پیام برند خود را بشناسند و برای مشتریان آن را شفاف کنند. مجموعا کتابهای او بیش از یکسال در بین پرفروشترینهای نیویورکتایمز بودهاند.
خلاصه کتاب ساخت داستان برند
«داستان، بزرگترین سلاحی است که ما برای مبارزه با نویزها داریم؛ زیرا اطلاعات را به گونهای سازماندهی میکند که مردم مجبور به گوش دادن آن میشوند.»- ساخت داستان برند، صفحه 16مشتریان، هر روز با هزاران مورد اطلاعات مختلف بمباران میشوند. اطلاعات بیش از حد، امروزه «طبیعی» است. این رشته پایدار از نویزها و اختلالهایی که به سمت ما میآیند؛ برای ما که با آن مقابله کنیم، بیش از حد است و ما خودمان را با آن هماهنگ میکنیم و به آنها نه گوش میدهیم و نه آنها را میبینیم. به طور مداوم تمام این اطلاعات را رد میکنیم و تنها در زمانی به آنها توجه خواهیم کرد که چیزی را دریافت کنیم که به ما کمک خواهد کرد، یا به آنها علاقه بسیار داریم، یا ما را نجات خواهند داد یا سبب رشد و شکوفایی ما خواهد شد.
کتاب «ساخت داستان برند» اثر دونالد میلر، فرمولی است که هر کسب وکار بزرگ یا کوچک میتواند از آن استفاده کند تا به مشتریان خود دسترسی پیدا کند یا با آنان تعامل برقرار کند. او به شما آموزش خواهد داد که چگونه برای برند خود با گفتن داستانهایی که مشتریان ایدهآل شما به آنها گوش خواهند داد، بازاریابی کنید.
در ادامه شما نکات اصلی و مهم این اثر را در قالب خلاصه کتاب ساخت داستان برند | Building a StoryBrand مطالعه میکنید.
ایده اصلی
داستان مشتریان شما، باید در مرکز بازاریابی شما باشد
«در هر خط از نوشتههای ما، یا به مشتریان خدمترسانی میکنیم یا آنها را دچار سردرگمی میکنیم. یا موسیقی گوشنواز میسازیم و یا باعث نویز میشویم.» – ساخت داستان برند، صفحه 24
بسیاری از شرکتها، انرژی و بودجه بازاریابی خود را برای اطلاعات زیادی که در مورد محصولات و شرکت آنها نقل میکند، هزینه میکنند. این موضوع معمولا برای مشتری گیجکننده و خستهکننده است. آنچه که مشتری واقعا باید به زبان ساده بدانند، این است که محصولات و خدمات سازمان شما چگونه میتواند تمایز مثبتی در زندگی آنها ایجاد کنند.
چه تعداد وبسایت و دیگر ابزارهای بازاریابی تا حالا دیدهاید که در آن، شرکتها به شما در مورد محصولات خود بگویند؟ آنها چه تعداد محصول تولید میکنند، چگونه آنها را تولید میکنند، کجا آنها را تولید میکنند، آنها از چه فرایندهایی استفاده میکنند، آنها از چه مواد تشکیلدهنده یا اجزائی برای ساخت محصول خود استفاده کردهاند، چرا محصولات آنها نسبت به محصولات دیگر شرکتها برتر هستند و …
چند بار یک وب سایت زیبا را دیدهاید که شرکت آن، لینکها، تصاویر، نمودارها، ویدئوهای متعددی برای آموزش به مصرفکنندگان خود، ارائه میدهد؟ اغلب این کار، منجر به ارائه اطلاعات بسیار زیاد برای جذب مشتریان بالقوه میشود؛ بطوریکه از وبسایت خارج میشوند و هرگز به آن بر نمیگردند.
در طول اولین دوره کاری در شرکت اپل، استیو جابز شرکت را به سمت راهاندازی کامپیوتر «لیزا» هدایت کرد. آنها یک آگهی نه صفحهای در نیویورک تایمز قرار دادند که تمام جزئیات فنی کامپیوتر را توضیح میداد. کمپین تبلیغاتی شکست خورد و کامپیوتر، بسیار ناچیز فروخته شد. چند سال بعد و پس از خروج از اپل، جابز سرمایهگذاری و کمک به ایجاد پیکسار کرد. در سالهای حضور در پیکسار، جابز رویکرد بازاریابی خود را تغییر داد، به طوریکه او دریافت هنر قصهگویی برای جلب توجه مشتری چه قدر اهمیت دارد.
زمانیکه او به اپل برگشت، جابز شرکت را به سمت مطالعه و شناسایی مشتریان خود و نیازهای آنان هدایت کرد. این تمرکز مشتریمحور منتج به کمپین بسیار موفق دو کلمهای آنان شد: «متفاوت فکر کنید» که روی بیلبوردهای آنان در همه جا ظاهر شد. امروزه، اپل به برتر بودن خود در ایجاد داستانهای بازاریابی که در همه جا با تصور مشتریان تعامل برقرار میکند، ادامه میدهد.
نکته اول
روی یک چیز تمرکز کنید
«مهمترین چالش برای رهبران کسب وکارها، این است چیزی تعریف کنند که ساده و مرتبط با خواستههای مشتریان باشد و برای تحقق آن وعده شناخته شده باشد.» – کتاب ساخت داستان برند، صفحه 49
برای یک کسب وکار ضروری است که فاصله بین موقعیت مشتری و موقعیتی را که کسب وکار قصد دارد در آن باشد، یا آنچه را که ندارند اما میخواهند داشته باشند، شناسایی کند. آنها به چه روشی میتوانند بهترین کمک را به آن مشتری کنند؟ بسیاری از کسب وکارها چندین محصول یا چندین راه حل را پیشنهاد میدهند، اما بهترین استراتژی تمرکزکردن روی یک نیاز و شناخته شدن برای ارائه یک راهحل برای آن نیاز قبل از افزودن مجموعه دوم یا سوم راهحل هاست.
مشتریان بالقوه باید بتوانند به شما بگویند که محصولات یا خدمات شرکت دقیقا به آنها چگونه کمک خواهد کرد. اگر آنها نتوانند، احتمالا به خاطر این است که شرکت اطلاعات تصادفی بسیاری را ارائه میدهد و پیام شفافی در مورد نحوه کمک به آنها ندارند. و یک مصرفکننده گیج شده، خرید نخواهد کرد.
نکته دوم
بسیاری از شرکتها در زمان تقاضای فروش، تقریبا عذرخواهی میکنند. آنها به ارزان فروختن خود ادامه میدهند، زیرا آنها از فروش بیشتر از تولید میترسند. این کار منجر به یک پیام بازاریابی میشود که در آن، شرکت از ارزشهای خود نامطمئن است. اما مشتریان میخواهند که با شرکتی مبادله داشته باشند که به ارزش محصولات و خدمات خود مطمئن است و تغییرات مثبتی را که میتواند در زندگی مشتریان خود داشته باشد، میداند. این شرکت تقاضای فروش میکند و مشریان هم تقاضای تکرار چندباره آن را میکنند. در صفحات وب آنها، چندین بار دکمه «هم اکنون خرید کن» را به طور برجسته نمایش خواهند داد تا به مشتریان بالقوه چندین فرصت برای خرید بدهند.
جمع بندی
نویسنده دونالد میلر، دستورالعملهایی را بیان میکند که هر شرکتی میتواند برای ایجاد «داستان برند» خود از آن استفاده کند. با استفاده از این نقشه راه، شرکتها میتوانند یک داستان بازاریابی ایجاد کنند که در آن مشتریان بالقوه (در برابر شرکت) قهرمان میشوند و شرکتی، راهنمایی خواهد شد که به مشتریان کمک میکند تا پیروز شوند.
آیا شما میتوانید به روشهایی که میتواند داستان بازاریابی شرکت شما را تغییر دهد، فکر کنید؟ چگونه مشتری ایدهآل شما میتواند قهرمان داستان بشود و چگونه شرکت شما میتواند آنان را راهنمایی کند؟