دلیل برند ؟؟
وقتی از برند حرف میزنیم، منظورمان فقط برندهای بزرگهای بینالمللی مانند اپل و آمازون و گوگل و کوکاکولا نیست، بلکه برندهای کوچکتر ملی و محلی هم هست. برندهایی که در رقابت هستند تا سهم خود را از سبد زندگیمان کسب کنند.
حضور برندها در زندگیمان چنان جدی و فراگیر است که میتوان گفت بسیاری از تصمیمهای خرید ما، نه بر روی محصول، که بر روی برند محصول متمرکز هستند.
فرض کنید میخواهید خرید خود را از سوپرمارکت به صورت تلفنی انجام دهید. از ماست و نان گرفته تا باتری و مسواک، تقریباً کالا به کالا، باید به طرف مقابل بگویید که چه برندی مد نظر شماست. بسیار معدودند کالاهایی که برندشان برای شما مهم نباشد و صرفاً به گفتن نام کالا (مثلاً شاید کبریت یا کیسه فریزر) اکتفا کنید.
البته این را هم میدانیم که بحث برند و برندسازی، به کالاها محدود نیست و دغدغهی برندسازی، تقریباً هر چیز قابل ارائهای را در بر میگیرد: مجموعههای خدماتی در پی ساختن برند برای خدمات خود هستند، وبسایتها و اپلیکیشنها برای تقویت برند خود، هزینه میکنند، شهرداریها برای تعریف و تقویت برند شهرها میکوشند و بسیاری از انسانها، برای توسعه برند شخصی خود تلاش میکنند.
بنابراین میتوان گفت امروز، دامنهی دانش برند و برندسازی بسیار گسترده شده و هر کس در هر حوزهای از مدیریت و کسب و کار، حداقل باید با مبانی این دانش آشنا باشد.
تاریخچه برند
ظاهراً واژهی برند از کلمهای قدیمی در زبان مردم اسکاندیناوی گرفته شده است . آنها کلمهی Brandr را برای داغ زدن روی پوست دامهای خود به کار میبردهاند. این واژه که به معنای آتش نیز هست، احتمالاً با Burn به معنای سوزاندن که در انگلیسی به کار میرود هم ریشه است.پس میتوان گفت نخستین کارکرد و مفهوم برند، متمایزسازی (Differentiation) بوده است. به این معنا که یک دامدار با علامت گذاری دامهایش، آنها را از دامهای دیگران متمایز می کرده است.
اگر این روایت را بپذیریم، باید بگوییم که معنای اولیهی برند، بسیار به چیزی که امروز تحت عنوان نام تجاری یا Trademark میشناسیم نزدیک است.
اما مفهوم برند در طول زمان تغییر کرد و به تدریج، این واژه با معانی تازهای به کار برده شد .
بعضی وقتها از اصطلاح برند، برای مشخص کردن محصولاتِ برتر و ویژه استفاده شده است (مثلاً وقتی میگوییم فلانی لباس برند میپوشد). گاهی اوقات، برند را به عنوان یک وعده در نظر گرفتهاند (مثلاً میگویند: تویوتا یعنی کیفیت با قیمت مناسب).
بعضی نیز برند را به عنوان ارزشهایی فراتر از کارکرد اصلی محصول به کار بردهاند (ساعت رولکس را برای اطلاع از زمان، دستم نمیکنم. برای پرستیژ آن دستم میکنم. یا این جوراب را از برندی خریدهام که از کودکان بی سرپرست حمایت میکند. یا از این برند استفاده میکنم، چون دوست دار محیط زیست است).
گاهی اوقات هم برند را به معنای نماد یک جمع (یا جامعه) به کار میبرند (اصطلاح ایرانسلیهای عزیز ).
خلاصه اینکه نویسندگان و متفکران مختلف، مفاهیم متنوع و گوناگونی را به برند نسبت دادهاند و هر یک تعریف برند را به شکل متفاوتی ارائه کردهاند.
میتوان گفت تقریباً تمام نظریه پردازان حوزهی برند، روی این موضوع توافق دارند که برند، چیزی فراتر از نام تجاری و لوگو است.
اما این تنها نقطهی توافق آنهاست و وقتی از ایشان میپرسید که تعریف برند چیست، در این مرحله دیگر نمیتوانند با هم به توافق برسند.
تعریف برند چیست؟
با توضیحاتی که ارائه شد، همین جا باید بپذیریم که نمیتوان برند را تعریف کرد. هر تعریفی ارائه دهید، عدهای راضی و عدهای ناراضی خواهند شد.دیوید اگلیوی، پدر تبلیغات، برند را به عنوان مجموعهای ناملموس از ویژگیهای یک محصول تعریف میکند.
فرهنگ لغت برند، آن را به عنوان درک فرد از محصول، خدمت، تجربه یا سازمان عنوان میکند.
مارتی نویمایر، نویسند و سخنگوی «تمام برندها»، آن را با حذف دیگر معانی تعریف میکند: «برند، یک لوگو نیست حتی شناسه یا محصول هم نیست بلکه حس درونی فرد در خصوص یک محصول، خدمت یا سازمان است.»
برندسازی زیرمجموعه چه علمی است؟
برندسازی را معمولاً زیرمجموعهی مدیریت بازاریابی میدانند.بیتردید دانش بازاریابی و به طور خاص، ارتباطات یکپارچه بازاریابی میتواند نقش مهمی در برندسازی داشته باشد. اما باید به خاطر داشته باشیم که در دنیای واقعی، برندسازی بسیار فراتر از فعالیتهای بازاریابی است.
مثلاً یک تصمیم اشتباه در حوزهی استراتژی، به سادگی میتواند بخش بزرگی از تلاشهای واحد بازاریابی را نابود کند. همچنین، اگر واحد منابع انسانی نسبت به برند سازمان بیتوجه باشد، ممکن است کسانی را جذب و استخدام کند که با اصول و ارزش های سازمان همسو نیستند و حضورشان به برند مجموعه، لطمه میزند.
به طور کلی میتوان گفت، برندسازی زمانی میتواند موفق باشد که به یک دغدغهی فرا-دپارتمانی تبدیل شود و یکایک افراد سازمان، همواره به خاطر داشته باشند که هر یک از تصمیمها و رفتارهایشان، روی برند سازمان تأثیر میگذارد.
همین مسئله به نوعی در برندسازی شخصی (پرسونال برندینگ) هم مطرح است. برندسازی شخصی هم یک کار پارهوقت نیست. یعنی کسی نمیتواند بگوید من روزانه ده ساعت کار میکنم و از این ده ساعت، یک ساعت را به برندسازی شخصی اختصاص میدهم.
تمام فعالیتها و تصمیمها و رفتارهای این ده ساعت (و البته چهارده ساعت دیگر) با برندسازی مرتبط هستند. هر یک از آنها میتوانند برندِ فرد را در ذهن مخاطب، ارتقا داده یا تضعیف کنند.
برند، چیزی فراتر از نام تجاری یا یک لوگوی گرافیکی است و برندسازی، کاری نیست که در مدتی محدود و در اتاقی با درهای بسته انجام شود. برندسازی قبل از شروع یک فعالیت جدی اقتصادی یا اجتماعی آغاز میشود و تا آخرین روزی که آن فعالیت پابرجاست ادامه مییابد.
برندسازی اگرچه در کوتاه مدت ممکن است هزینه هایی را به یک فرد یا مجموعه تحمیل کند، اما در بلندمدت میتواند موجب کاهش هزینههای بازاریابی و فروش و همینطور افزایش وفاداری مشتریان شود.
آگاهی از برند بدون وفاداری، ارزش اقتصادی چندانی ندارد
معمولاً وقتی از قدرت برند حرف میزنیم، نخستین مؤلفهای که در ذهنمان تداعی میشود آگاهی از برند است.بسیاری از ما فکر میکنیم که برند قدرتمند، برندی است که افراد بیشتری آن را بشناسند و هنگام صحبت از یک کالا یا خدمت، به سرعت آن برند را به خاطر بیاورند.
اما ارزش و قدرت یک برند، در آگاهی از برند خلاصه نمی شود. یکی دیگر از مؤلفههای قدرت برند، وفاداری به برند است .
اگر همه برند شما را بشناسند و به سادگی آن را به خاطر بیاورند، اما فقط یک بار از برندتان خرید کنند و تمایلی به تکرار خرید نداشته باشند، برند شما ارزش اقتصادی چندانی ایجاد نخواهد کرد.
علت این امر هم واضح است. همه این نکته را شنیدهایم و میدانیم که هزینه جذب مشتری در مقایسه با هزینه ی نگه داشتن مشتری بسیار بالاست. اگر وفاداری به برند پایین بوده و نرخ ریزش مشتری بیشتر از حد متعارف باشد، حاشیه ی سود چندانی برایتان باقی نمی ماند. چون بخش مهمی از درآمد کسب وکار، به جای تبدیل به سود، باید برای جذب مشتریان تازه و جبران مشتریان از دست رفته هزینه شود.
برند لوکس چیست؟ | تفاوت برندهای گرانفروش، پریمیوم و لوکس
لوکس بودن و برند لوکس (Luxury Brand) از جمله اصطلاحاتی است که این روزها زیاد به چشم و گوش ما میخورد.افراد بسیاری آرزو دارند روزی درآمد بسیار بالایی داشته باشند و از برندهای لوکس خرید کنند. بعضی از کارآفرینان و صاحبان برند هم، علاقه مندند که با ساختن برندهای لوکس، به این نیاز پاسخ دهند.
اما لوکس بودن چیست و لاکشری (که به غلط لاکچری هم گفته میشود) به چه معناست؟ آیا واقعاً هر برند گران قیمتی لوکس است؟
آیا باید همه ی کارآفرینان و صاحبان همهی برندها، رویای خلق یک برند لوکس را در ذهن بپرورند؟
آیا میتوانیم صرفاً با گران کردن محصولی که بهای تمام شدهی پایینی دارد، وارد قلمرو محصولات لوکس شد؟
کاپفرر (که ما او را به واسطهی کتاب مدیریت استراتژیک برند میشناسیم) کتابی دارد با عنوان Luxury Strategy یا «استراتژی لوکس گرایی».
او در بخشهای مختلف کتاب خود، ویژگیهای مختلفی را برای برندهای لوکس برمی شمارد و به طور خاص، برندهای لوکس را از برندهای پریمیوم (Premium Brands) تفکیک میکند.
در ادامه مقاله، بر اساس توضیحات کاپفرر به تعریف برند لوکس و تفاوت برند لوکس با برند پریمیوم میپردازیم.
فقط با گران کردن، لوکس نمیشوید
اولین نکتهای که باید در ابتدا به آن بپردازیم این است که گران کردن و ورود به محدودهی قیمتهای بالا، به تنهایی نمیتواند هیچ برندی را به یک برند لوکس تبدیل کند.کسی که لباس تولید میکند و قیمتهای خود را چند برابر عرف بازار انتخاب میکند، فردی که برای دورههای آموزشی خود، قیمتی چند برابر رقبا در نظر میگیرد، تولیدکنندهای که به شکل افراطی از بهای تمامشده فاصله میگیرد و قیمت بسیار بالایی برای محصول خود اعلام میکند، صرفاً گران فروش است و نه چیزی بیشتر.
در یک اقتصاد آزاد، شاید نتوان به کسی گفت که «چرا گران می فروشی»، اما گرانفروشی همچنان دردسرهای خود را دارد. گران فروشی انتظار مشتری را افزایش میدهد و به تبع آن، احتمال دارد رضایت مشتری کاهش پیدا کند (کاهش رضایت هم به کاهش وفاداری منتهی میشود).
گران فروشی همچنین گران فروش را وادار میکند که قیمتهای خود را به صورت ناگهانی و بیقاعده کاهش دهد و به هر مناسبت مربوط و نامربوطی، تخفیفهای بسیار بالا را به مشتریان پیشنهاد کند.
اگر نمیتوانید با قیمتی که اعلام کردهاید به صورت دائمی و پیوسته و در بلندمدت به مشتری بفروشید و هر روز باید به ابزارهای ترویج و پروموشن (مثلاً دو تا بخر سه تا ببر) متوسل شوید، احتمالاً شما یک برند گرانفروش هستید.