تاریخچه برندسازی
واژهای که امروزه به نام (Brand) میشناسیم برگرفته از لغت Brandr است که ریشه در اسکاندیناوی دارد و به معنای سوزاندن است. در حدود ۹۵۰ سال بعد از میلاد برند به مفهوم چوب در حال سوختن بوده است. بعدها و در حدود سال ۱۳۰۰ میلادی، Brand به معنی ابزار روشنایی که با استفاده از چوب و روغن درست میشده بود.
از سال ۱۵۰۰ میلادی معنای برند تغییر کرد و به معنی علامت مالکیتی بود که با استفاده از آهن داغ بر روی احشام میزدند. این علامت برای هر شخص مالک یک گله احشام منحصر بفرد بود و به این صورت مشخص میشد که هر چهارپا متعلق به چه کسی است.
برندها در آن زمان باید ساده، منحصر بفرد و به آسانی قابل تشخیص میبودند، ویژگیهایی که امروزه نیز در مورد برندها صدق میکند.
از سال ۱۸۲۰ میلادی (۱۱۹۸ شمسی) تولید انبوه محصولات قابل خرید و فروش و صادرات آنها شدت گرفت و محصولاتی مانند نوشیدنیها به مناطق مختلف برده و فروخته میشدند. تولید کنندگان نوشیدنیها برای اینکه محصولاتشان با دیگر محصولات اشتباه گرفته نشود علامت خود را بر روی جعبه چوبی نوشیدنیها با استفاده از آهن داغ نشان میکردند.
با گذشت زمان برندها تکامل یافتند و دیگر علامت مالکیت نبودند بلکه علامتی برای کیفیت محسوب میشدند. و تولیدکنندگان که دارای برند شناخته شده به واسطه کیفیت بودند محصولات خود را با قیمتی بالاتر عرضه میکردند.
در سال ۱۸۷۰ میلادی (۱۲۴۸ شمسی) ثبت نشان تجاری برای تولیدکنندگان ممکن شد تا دیگر رقبا نتوانند از نشان تجاری مشابه و برندها سوءاستفاده کنند.
کم کم برندها وعدههایی در باره محصولات خود دادند که امروزه آن را با نام «قول برند» یا «وعده برند» میشناسیم.
مثلا در سال ۱۹۰۵ میلادی (۱۲۸۳ شمسی) کوکاکولا این وعده را به مشتریان خود داد: «کوکاکولا احیا میشود و کیفیت خود را از دست نمیدهد». این وعده به خاطر حذف ماده مخدر کوکائین از این نوشیدنی بود که مشتریان از آن ناراضی شده بودند. این وعده یک وعده موفق بود و توانست مشتریان را بار دیگر جذب کند برای کوکاکولا فروش زیادی حاصل کند.
با ظهور رسانههای جمعی مانند رادیو و تلویزیون راههای تازهای برای تولیدکنندگان محصولات جهت ایجاد تقاضا برای کالاهای خود گشوده شد. در سال ۱۹۲۸ ادوارد برنایز از خویشاوندان زیگموند فروید کتابی به نام پروپاگاندا منتشر کرد.
وی در این کتاب مطرح کرد که توسط ارتباط دادن محصولات با عقاید میتوان افراد زیادی را قانع کرد که رفتار خود را تغییر دهند و به خرید محصولات ترغیب شوند.
این کتاب در بین بازاریابان بسیار محبوب شد و از حدود سال ۱۹۶۰ میلادی به بعد فروشندگان محصولات در تبلیغات به جای یادآوری مزایای کیفی شروع به ارتباط دادن محصولات با مزایای احساسی استفاده از آن محصول کردند.
این نوع تبلیغات نشان میدادند که چگونه استفاده از یک محصول میتواند آنها را متمایز و دلخواه دیگران کند یا به آنان همان احساس خوبی که نیاز دارند را بدهد.